بسم الله
با سلام خدمت تمامی برادران مسلمان در ابتدا میلاد با سعادت امیر مومنان علی (علیه السلام ) رو تبریک می گم و انشاالله از این به بعد هر هفته مطلبی رو در وبلاگ می ذارم و از بازدید کنندگان تقاضا دارم که از نظراتشون بنده رو محروم نکنن
چند روز پیش تو اینترنت می چرخیدم و دنبال مطلبی درباره یکی از اصحاب پیامبر (صل الله و علیه و آله) می گشتم که چشم به یک مطلب عجیب افتاد . عنوان مطلب این بود : افسانه شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
در این مقاله که سعی شده بود بعضی از رخداد های تاریخی مورد بررسی و نفی قرار بگیره مطالبی دیدم که دیگه نتونستم ساکت بمونم و شروع به نوشتن این جوابیه زیر نظر استاد عزیز جناب حجه السلام رضایی تهرانی کردم . در این مقاله سعی شده بود شهادت حضرت صدیقه به افسانه ای تبدیل بشه و سعی می شد حقانیت ابوبکر بر امیر مومنان در امر خلافت توجیه شده و نتیجه گرفته شده آن بود که علی (علیه السلام) با کمال میل با ابوبکر بیعت کرده اند و او را به عنوان خلیفه قبول داشته اند . آدرس سایت مذکور رو جهت اطلاع می ذارم :
http://www.sahabahraz.com
بهتر است این مقاله از دو منظر مورد بررسی قرار گیرد
الف ـ ارجعیت ابوبکر بر علی ابن ابیطالب (علیه السلام) در فضل و امر خلافت
ب ـ کم و کیف شهادت فاطمه کبری زهرا اطهار (سلام الله علیها)
الف ـ
1ـ نظر شیعه بر خلافت بعد از نبی مکرم اسلام (صل الله و علیه و آله) بر این است که با وفات پیامبر کار ارشاد و راهنمایی و حکومت الهی پایان نمیپذیرد و امتداد راه نبوت در غالب امامت انجام میشود که کسانی که باید این امر را امتداد دهند حتماً باید از جانب پروردگار متعال مشخص شده که این امر در واقعه غدیر در آخرین حج پیامبر محقق و در قرآن بصورت حکم الهی و روز کمال دین توسط حق تعالی امضا گردید (بیش از صد تن از علمای اهل سنت بر صحت واقعه غدیر و شرح آن پرداخته اند)و این اشخاص به دلیل اینکه باید امت اسلام را هدایت کنند باید همچون پیامبر اسلام از طهارت ظاهری و باطنی برخوردار باشند پس امتداد راه پیامبر توسط این اشخاص انجام بگیرد که با توجه به آیه تطهیر و به نص صریح قرآن در خاندان پیامبر که اهل البیت (علیهما السلام) هستند خلاصه میشود که علمای اهل سنت بر این نظر دلایل محکم عقلی و نقلی ارائه کردهاند .حال با فرض محال که بعد از پیامبر اکرم (صل الله و علیه و آله) کار هدایت الهی پایان یافته است این سؤال مطرح میشود که خلیفه بعد از رسول خدا باید چه شرایطی داشته باشد. حقیر هنوز متوجه نشدهام که برادران اهل سنت به چه مبنای قرآنی کثرت سن را شرط خلیفه رسول خدا میدانند که اگر چنین بود پدر ابوبکر یعنی آبی قحافه زنده بوده و از نظر کثرت سن نسبت به فرزندش ارجعیت داشته و حتی از آن مهمتر عموی پیامبر در قید حیات بوده و از همه هم مسن تر بوده است . پس برای کثرت سن هیچ دلیل عقلی و قرآنی وجود ندارد .و اگر شرط اصلی خلیفه بعد از پیامبر اکرم (صل الله و علیه و آله) عقل بوده تمامی علمای شما و ما سلمان (رضی الله) را عاقل ترین صحابه بعد از علی (علیه السلام) میدانند (با دلالت بر روایات نبوی) . و بهتر است برادران اهل سنت به مقدمه کتاب شرح نهجالبلاغه ابن آبی الحدید مراجعه کرده و در آنجا ببینند که این عالم اهل سنت فاضل را علی ابن ابیطالب (علیه السلام) معرفی و مفضول را ابوبکر میخواند و در منابع معتبر شما بارها و بارها از زبان ابوبکر و عمر نقل شده است که پس از حل مشکلات علمی توسط صاحب کرسی سلونی قبل آن تفقدونی یعنی حیدر کرار علی مرتضی (علی السلام)در دوران حکومتشان بر این نکته اقرار کردهاند که اگر پسر ابیطالب در بینشان نمی بود حتماً آنها به راه هلاکت و گمراهی کشیده میشدند .
2ـ درباره اینکه ابوبکر همراه پیامبر اعظم (صل الله و علیه و آله) در غار ثور بوده نکات قابل توجهی وجود دارد .
اول اینکه عدهای از علمای اهل سنت بر این عقیده اند که ابوبکر همراه با پیامبر در غار ثور ابوبکر پسر ابی قحافه نبوده و فقط شباهت اسمی وجود دارد . [مراجعه شود به دو کتاب مسائل الاخلافیه نوشته شیخ علی آل محسن از علمای سعودی و کتاب الصحیح من سیرة النبویه نوشته جعفر محمد آملی]
دوم اینکه اگر بر فرض هم ابوبکر همراه با پیامبر اسلام (روحی له الفداه) همان ابوبکر پسر ابی قحافه باشد . مدت زمانی که ابوبکر در غار ثور پیامبر را همراهی کردهاند سه روز بوده است که به نص صریح قرآن ترس بسیار بر او مسلط شده بوده ولی علی (علیه السلام) در بسیاری از مراسم عبادی رسول خدا که در غار حرا که موطن عشق بازی الهی ایشان با حق تعالی میباشد حضور داشتهاند آن هم نه تنها حضور فیزیکی بلکه بصورت باطنی و نورانی، که خود امام المتقین علی ابن آبیطالب (علیه السلام) نیز در نهجالبلاغه خطبه 234معروف به خطبه قاصعه به این موضوع اشاره کامل می نمایند :
...انـَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بِکَلَاکِلِ الْعَرَبِ وَ کَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ وَ قـَدْ عـَلِمـْتـُمْ مـَوْضـِعـِی مـِنْ رَسـُولِ اللَّهِ ص بـِالْقـَرَابـَةِ الْقـَرِیبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ وَضـَعـَنـِی فـِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جـَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ وَ لَا خـَطـْلَةً فـِی فـِعـْلٍ وَ لَقـَدْ قـَرَنَ اللَّهُ بـِهِ ص مـِنْ لَدُنْ أَنْ کـَانَ فـَطـِیـماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقـَدْ کـُنـْتُ أَتَّبـِعـُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقـَدْ کـَانَ یـُجـَاوِرُ فـِی کـُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَى نـُورَ الْوَحـْیِ وَ الرِّسـَالَةِ وَ أَشـُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ص فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عـِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْرٍ …
...من در نوجوانى پشت قهرمانان عرب را به خاک افکندم و شاخ هاى نو دمیده ربیعه و مـضـر را شـکـسـتـم و سـرکـردگـان آنـهـا را بـه هـلاکـت رسـانـدم و شـما موقعیت خویشاوندى نزدیک و منزلت ویژه مرا نزد پیامبر مى دانید: از همان اوان شیر خوارگى مرا بـه دامـن مـى گـرفـت و بـه سینه اش مى چسبانید و در بستر خویش در پناه مى گرفت و بدنش را به بدنم مى سایید و بوى دلاویزش را در مشام جانم میریخت ، لقمه را مى جوید و آنـگـاه بـه دهـانـم مـى نهاد. آن پیامبر عزیز از سوى من ، نه دروغى در گفتار دید و نه خـطـایـى در کـردار. و خـداوند از همان آغاز شیرخوارگى بر آن بزرگوار، سترگ ترین فـرشـتـگـان خـویـش را گـمـارده بـود تـا شـب و روز او را بـه راه فضیلت ها و نیکى هاى اخلاقى جهان ، رهنمون باشند.من نیز از او پیروى مى کردم ، درست مانند نوباوه یى که پا به پاى مادر ره مى سپارد و او در جبهه تربیت ، فرمانده ام بود و من نیز براى او چون لشگرى ، لذا هر روز پرچمى بر مى افراخت و به من فرمان مى داد از آن پیروى کنم .پیامبر هر سال در غار حرا مدتى به خلوت مى نشست و تنها من او را مى دیدم و جز مـن دیـگـرى بـه دیـدار او تـوفـیـق نـمـى یـافـت . هـنـوز اسـلام در هـیـچ خـانـواده یـى شکل نیافته بود مگر آنجا که رسول خدا بود و خدیجه و من سومین آنان بودم .نـور وحـى و رسـالت را مـى دیـدم و شمیم پیامبرى را مى شنودم ، آواز اندوهناک شیطان را بـه هـنـگـام رسـیـدن وحـى بـر پـیـامبر - درود خدا بر او و خاندانش - شنیدم و پرسیدم یا رسـول الله ایـن چـه آوایى است ؟ فرمود: این شیطان است که از پیروى شدن به نومیدى رسیده است ، تو! محرم آستان ملکوتى و آنچه من مى شنوم مى شنوى و چشمهاى حق بین تو نیز ملکوت را شاهد است و آنچه مى بینم تو نیز مى بینى جز آنکه تو پیامبر نیستى ، اما تو وزیرى و خیر با تو باد...
(مراجعه کنید به شرحهای نهجالبلاغه علمای اهل سنت مانند شرح ابن آبی الحدید) پس هر وجدان بیدار و آگاه با کمی تفکر به این نتیجه میرسد که همراهی سه روزه کسی با پیامبر دلیل بر خلافتش نیست بلکه آن کسی خلیفه بعد از پیامبر است که علوم الهی را از سینیه نبی مکرم دریافت کرده و تربیت یافته محضر آن عزیز باشد.
سوم اینکه حال اگر ابوبکر در غار ثور همراه پیامبر بودهاند (که حتی بعضی از علمای اهل سنت قائل بر آنند که ابوبکر بصورت اتفاقی هنگام هجرت پیامبر با پیامبر روبرو شده و پیامبر او را به دلیل خوف افشا شدن راز هجرت با خود همراه نموده اند)و در قرآن در آیه 40 سوره توبه به عنوان ثانی الاثنین از او یاد شده (که نص صریح قرآن دلالت بر ترس او دارد) در همان شب در وصف امام العارفین امیر المومنین علی ابن ابیطالب (علیه السلام) بصورت کامل آیهای نازل میشود . آن هنگام که علی (علیه السلام) برای اینکه امر هجرت بر مشرکان مکه پنهان بماندو برای حفظ جان پیامبر اعظم (صل الله و علیه و آله)از طرح ترور مشرکان مکه ایشان در بستر پیامبر اسلام خوابیدند و جان خود را فدای پیامبر اسلام نمودند . در این حال بود که آیه 207 سوره بقره بر پیامبر اسلام (روحی له الفداه) نازل شد « و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله و الله رؤف بالعباد» (برخی از مردم مومن و فداکار، جان خود را در قبال خشنودی خدا میفروشند؛ و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.) [برای اطلاعات بیشتر به تفسیر ثعلبی مراجعه فرمایید]
خوب هر انسان آزادهای بدون اینکه نگاهی متعصبانه به این مسأله داشته باشد متوجه میشود که حق چیست و کدام است .
3ـ اجماع ادعایی که گفته میشود بر پا شده و به آن استدلال شده است موضوعیت ندارد زیرا اجماعی به وجود نیامده که بتوان به آن استناد کرد . اجماع امت پیامبر چگونه شکل گرفته وقتی مسلمانان طائف ،یمن ، مکه و... در این اجماع حضور نداشته اند. حتی در این اجماع ادعایی مردم مدینه نیز حضور نداشتهاند . حتی صحابی بزرگ پیامبر همچون عمار ، سلمان ، ابوذر و … در این اجماع حضوری نداشتهاند . چه به سر اسلام آماده بوده که حضور ابو عبیده قبر کن از حضور بنی هاشم مهمتر بوده . نکند او دلسوز تر از اهل بیت پیامبر که مصداق آیه تطهیر هستند بوده! در ثانی اگر کل امت پیامبر بر این اجماع میکردند که از این به بعد حال خواندن نماز صبح را نداریم پس نمیخوانیم یا نماز صبح بهتر است 12رکعت خوانده شود ،میشود بر این اجماع اهمیتی قائل شد .
خوب است که تعصب را کنار گذاشته و حقیقت را بنگریم .
4ـ آنقدر در کتابها علمای اهل سنت در فضایل مولی الموحیدن علی (علیه السلام) روایات نبوی وجود دارد که دیگر جایی برای کتمان حقانیت علی (علیه السلام)وجود ندارد مانند حدیث منزلت ، حدیث اخوت ، حدیث طیر مشفی ، حدیثی که ام المومنین ام السلمه در هنگام خروج عایشه در جنگ جمل ، فضایل علی (علیه السلام)در امر خلافت را به وی گوش زد می نماید و … و از همه مهمتر واقعه غدیر است که بیش از صد تن از علمای برجسته برادران اهل سنت آن را نقل نموده اند.
5ـ بنا به نقل علمای اهل سنت خود پیامبر اکرم (صل الله و علیه و آله) علی (علیه السلام) را در بسیاری از جا ها افضل تر از ابوبکر دانسته اند . مانند امر وصایت و تبلیغ سوره برائت . حتماً به این دو واقعه در اسناد خود همچون صحاح و منابعی که بعداً ذکر میشود مراجعه نمایید .
خوب بهتر است حقیقت را کتمان نکنیم که خداوند به کتمان کنندگان حقیقت وعده عذاب دردناک داده است .
ب ـ
1ـ در باب بیعت علی ابن ابیطاب (علیه السلام ) با ابوبکر که به گفته شما از روی میل باطنی بوده باید گفته شود که شرح بیعت ایشان در کتابهای تاریخی علمای اهل سنت به تفصیل بیان شده است که میتوان به کتاب بلازری متوفی سال 279 ه ق ،تاریخ طبری ، عقد الفرید نوشته ابن عبد ربه ، الامامة و السیاسه نوشته ابن قتیبة الدینوری،سقیفه نوشته ابوبکر جوهری ، روضة المناظر نوشته ابن شحنه و … اشاره کرد . در این چند سندی که در میان اسناد بسیار زیاد اهل سنت نام برده شد به تفضیل از آنچه که بر علی و فاطمه (سلام الله علیهما) گذشت شرح داده شده که دیگر جای هیچ شبه ای را باقی نگذارد . اما فقط به این بسنده میکنیم که مروج الذهب تاریخ بیعت بنی هاشم را با ابوبکر شش ماه بعد از شهادت فاطمه اطهر (علیها السلام ) میداند و میگوید که تا آن زمان احدی از بنی هاشم با ابوبکر بیعت نکرده (مروج الذهب جلد 2 ص 301) پس دیگر جای چانه زنی درباره زمان و نحوه بیعت علی(علیه السلام)وجود ندارد نمیدانم این چه بیعتی از باطن قلب بوده که ایشان را با سری برهنه و دستی بسته کشان کشان به مسجد برده و اجبار به بیعت نموده اند . (رجوع شود به اسناد مذکور)
2ـ همچنان که در بند قبل ذکر اسناد شد و ذکر مجدد آن خالی از لطف نیست خود علمای اهل سنت نیز تأکید بر حجوم به بیت مطهر زهرای اطهر دارندو اینکه عمر آتش طلب کرده و هیزم در پشت درب خانه ایشان جمع کردند تا جایی که مسعودی در کتابش مینویسد مردم به صدا بلند شدند و گفتند که ای ابی حفصه در این خانه فاطمه هست! همچنین ابن قتیبه دینوری در کتاب الامامه و السیاسه ذکر میکند که فاطمه زهرا (علیها السلام) به ابوبکر فرمودند که من تو را در هر نمازم نفرین میکنم (الامامة و السیاسه جلد1 ص 20) مگر اینان با روح بین دو پهلوی پیامبر اعظم (صل الله علیه وآله) چه کردهاند که سیده زنان اهل عالم آنان را نفرین میکند . حتی وقتی علی ابن ابیطالب (علیه السلام) فاطمه اطهر را تدفین نمود در درد دلش با پیامبر چنین گفتند :
...إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ، وَ اءُخِذَتِ الرَّهِینَةُ.
اءَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ اءَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ إِلَى اءَنْ یَخْتارَ اللَّهُ لِی دارَکَ الَّتِی اءَنْتَ بِها مُقِیمٌ، وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضافُرِ اءُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِها، فَاءَحْفِها السُّؤ الَ، وَاسْتَخْبِرْها الْحالَ؛ هذا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ....
...((انا لله و انا الیه راجعون )).
آن ودیعت بازگردانده شد و آن امانت به صاحبش رسید. و اندوه مرا پایانى نیست . همه شب خواب به چشمم نرود تا آنگاه که خداوند براى من سرایى را که تو در آن جاى گرفته اى ، اختیار کند. بزودى ، دخترت تو را خبر دهد که چگونه امتت گرد آمدند و بر او ستم کردند. همه سرگذشت را از او بپرس و خبر حال ما از او بخواه … (خطبه ??? نهجالبلاغه ـ به شرح نهجالبلاغه علمای اهل سنت همچون ابن آبی الحدید مراجعه شود)
با کمی تأمل و تحقیق در میان اسناد برادران اهل سنت به این نتیجه میرسیم که موضوع آزار ایشان و فشردن بدن مطهرشان بین در و دیوار و کشتن محسن شش ماهه اش بوده است . مراجعه کنید به اسناد کتاب بلازری متوفی سال 279 ه ق ،تاریخ طبری ، عقد الفرید نوشته ابن عبد ربه ، الامامة و السیاسه نوشته ابن قتیبة الدینوری،سقیفه نوشته ابوبکر جوهری ، روضة المناظر نوشته ابن شحنه
خوب با این دلایلی که ذکر شد بهتر است برادران اهل سنت از کتمان حقایق خود داری کنند . حقایقی که توسط علمای خودشان در تاریخ ثبت شده است نه شیعیان . بهتر است با واقعیتها کنار آمده و بدانیم که اولین فتنه در بدنه اسلام را همین صحابه که به نظر برادران ما اینان ستارگان هدایت اند باحمله ور شدن به بیت فاطمی پایه نهادند و کردند آنچه را که نباید میکردند حال بی انصافی بزرگی است که بگوییم شهادت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) افسانه بوده است . شیعه از صدر اسلام تا آخرین روز این دنیا بیدار است و آماده دفاع و جانبازی در راه ولایت .
علی مع الحق والحق و مع علی